خنده ی با چاشنی |
||||||||||||||||||||||||||
دو شنبه 28 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
شنبه 25 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
یه دختر خوب بیشتر از 3 ساعت توی حموم نمیمونه شنبه 25 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
اگر یک مرد هستید و دوست دارید عشقتان همیشه ازشما و رابطه تان راضی و خشنود باشد باید در زندگی او چنین آدمی باشید : ……………. یک دوست یک همدم یک عشق یک پدر یک برادر یک رئیس یک نجار یک برقکار یک لوله کش یک مکانیک یک دکتر یک طراح یک متخصص زنان یک روانپزشک یک روانکاو یک ماساژور یک شنونده خوب یک برنامه ریز خوب یک آدم تمیز با احساس ورزشکار گرم دلسوز شجاع باهوش بامزه خلاق قوی رقیق القلب همدرد پرتحمل آینده نگر بلندپرواز لایق قابل اعتماد راستگو قابل اتکا و این نکات را هرگز فراموش نکنید : ……. مدام از او تعریف کنید عاشق خرید کردن باشید صادق باشید پول تان از پارو بالا بره و به دخترهای دیگه هم نگاه نکنید و در عین حال شما باید : تمام توجه تان را به او معطوف کنید و اصلا توقع همین رفتار را از او نداشته باشید زمان زیادی را به او اختصاص بدهید، مخصوصا در تنها گذاشتنش به او فضای کافی بدید، (این یعنی : هیچ وقت نپرسید که کجا میری!!!) . و تاکید می کنم که این سه چیز را هرگز فراموش نکنید: . تولدش را سالگردهای مشترکتان را و قرار ملاقات هایی که می گذاره . و حالا خانم ها چطور می توانند یک مرد را خوشحال کنند؟! . . فقط دست از سرش بردارید و تنهایش بگذارید!!! پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
مثلث برمودا محلی است وهمانگیز که در آن صدها هواپیما و کشتی در هوا و دریا ناپدید شدهاند. بیش از هزار نفر در این منطقه وحشت گم شدهاند، بدون اینکه حتی یک جسد یا قطعه پارهای از یک هواپیما یا کشتی مفقود شده ، به جا مانده باشد.
پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
فرزندم ، تو را به شش خصلت توصيه مى كنم كه علم اولين و آخرين در آن است . 1 - قلب را به امور دنيوى مشغول مدار مگر به اندازه اى كه در دنيا خواهى ماند. يادم باشد حرفي نزنم که به کسي بر بخورد منبع : ...ارزوهاي مرده پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
شکسپیر : اگر کسی راا دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … او تکامل خواهدیافت
دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیءبازاویه صحح هماهنگ نبوده است دانشجوی حسابداری : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست دانشجوی ریاضی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، طبق قانون ۲=۱+۱ عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن دانشجوی کامپیوتر : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر برگشت ، از دستور کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی دانشجوی خوشبین : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن… نگران نباش بر می گردد دانشجوی عجول : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن … اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن دانشجوی شکاک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، از او بپرس ” چرا ” ؟ دانشجوی صبور : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد دانشجوی رشته صنایع : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن …اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهایش کن ، این کار را مرتب تکرار کن……. پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین !
به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ ! به عنوان آخرین نفر در صندوق رأی حضور پیدا کنید و یک کبریت افروخته داخلش بیندازید. نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگویید : من مرض دارم ، بیاین منو ببرید !
روز بازی پرسپولیس با استقلال ، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند ، ابومسلم را تشویق کنید ! هفت تیری بذارید رو شقیقه راننده مترو و بگید یالا برو دبی . پیراهن را روی کت بپوشید. ماست را با چنگال بخورید. با موتور گازی تک جفپا رو زین بزنید ! زنگ در خونه ها رو بزنین بعد وایسین ببینید چی میشه. سر جلسه کنکور بهترین وقت برای تخمه شکستنه. برای روز اول دانشگاه روپوش مدرسه بپوشید و کیف جومونگ به پشتتون آویزان کنید. دقت کنید وقتی در مهمونی براتون نوشیدنی آوردند همه را اندازه بگیرید و بزرگترین رو انتخاب کنید تا کلاه سرتون نره. سرتون رو به جای شامپو با سنگ پا بشورین تا خوب تمیز بشه. جزوه های کلاسیتون رو با دوات و قلم نی بنویسید. شب سال نو موهایتان را بفروشید و برای نامزدتان بند ساعت بخرید. ریشتان را آتش بزنید تا کوتاه شود. داخل خیابان بلندگو دستی بگیرید و بگید “پژو بزن کنار وگرنه گازت می گیرم” دم در ورودی دانشگاه چند قالب صابون بذارید. جهت اعتراض به استادی که شما رو انداخته کتابشو آتیش بزنید.
سر جلسه تقلب اشتباه برسونین به دوستتون ! به بچه همسایه بگید اگه یه خودکار رو قورت بده ، بزرگ شه مهندس میشه ! از کنه ای که نیشتون زده ، دیه بگیرین ! شونه های مگسائی رو که تازه نشستن روتون بمالین تا خستگیشون در بره ! وقتی قایق موتوری تون وسط دریا خاموش کرد ، پیاده بشین هل بدین ! بلالی که دونه هاش کج هست رو ببرین ارتودنسی ! به گل مصنوعی روی میزتون به زور آب بدین تا بخوره ! داداش کوچیکتون رو بذارین توی مایکروفر تا برنزه بشه ! گوشی موبایلتون رو با سنجاق قفلی به پاچه شلوارتون وصل کنین ! سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه ! با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین ! به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ !
بارفیکس خونه ی دوستتون رو شل بکنین و ازش بخواین هنر های ژیمیناستیکشو بهتون نشون بده ! کرم ضد آفتاب را به کف پایتان بزنید ! روز تولد هسرتان گلاب را داخل شیشه عطر بریزید و به عنوان یک عطر خارجی گرانقیمت به او هدیه بدهید ! توی باک ماشینتان چایی بریزید تا خستگی اش در برود ! از مگسای دستشوئی عاجزانه خواهش کنین نوبت رو رعایت کنن ! توی کیک تولد همسرتان نارنجک دست ساز بگذارید ! وسط دعوا با دماغ بزنید تو مشت طرف مقابل ! نصف شب زنگ بزنید به اورژانس و بگویید : من مرض دارم ، بیاین منو ببرید ! به گدای کنار خیابان ، به جای پول ، آدرس مراکز کاریابی را بدهید ! روز بازی پرسپولیس با استقلال ، وسط تماشاچی ها بنشینید و با صدای بلند ، شموشک نوشهر را تشویق کنید ! توی تنگ ماهی قرمز یک کیسه نمک خالی کنید تا آب شور بشود و ماهیتان فکر کند تو دریاست ! بعنوان اولین شام زندگی مشترک برای همسرتان لوبیا با باقالی و کمی نخود درست کنید ! پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
همه از من میترسن ، من از نیسان آبی عاشق بی انتظار مادر علم بهتر است یا ثروت؟ ، هیچکدام فقط ذره ای معرفت ! دا کر سی چنت بی. (یعنی مادر پسر برای چی خواستی؟) به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار! به مد پوشان بگویید آخرین مد کفن است ناز نگات قشنگه! تند رفتن که نشد مردی / عشق است که برگردی هر کجا محرم شدی -چشم از خیانت باز دار / -چه بسا محرم با یک نقطه مجرم میشود، مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز / جوان به حادثه ای زود پیر میشود گاهی “دست بزن ولی خیانت مکن” منم یه روز بزرگ میشم. زندگی بر خلاف آرزوهایم گذشت. داداش جان به خاطر اشک مادر یواش! افسوس همه اش افسانه بود! من از عقرب نمیترسم ولی از سوسک میترسم / من از دشمن نمیترسم ولی از دوست میترسم. من نمی گویم مرا ای چرخ سرگردان مکن / هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن! شد شد، نشد نشد بمیرد آنکه غربت را بنا کرد / مرا از تو، ترا از من جدا کرد برگ از درخت خسته می شه پاییز فقط یه بهانه است در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند ، من بیچاره دنبال مرد می گردم دنبالم نیا آواره میشی رفاقت قصه تلخی است که از یادش گریزانم روی قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد گفتم بیسوادم! “تو هم خوبی! از بس خوردم مرغ و پلو ، آخر شدم مارکوپولو سر پایینی پرنده ، سر بالایی شرمنده پنج شنبه 23 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
پسرها ۱- با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک. ____________________________________________ ۱- با ماشين ميرن دم بانک. ۲- در آينه آرايششون رو چک ميکنن. ۳- به خودشون عطر ميزنن. ۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن. ۵- در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن. ۶- در پارک کردن ماشين خيلي مشکل پيدا ميکنن. ۷- بلاخره ماشين رو پارک ميکنن ۸- توي کيفشون دنبال کارتشون ميگردن. ۹- کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه. ۱۰- کارت تلفن رو ميندازن توي کيفشون. ۱۱- دنبال کارت عابربانکشون ميگردن. ۱۲- کارت رو وارد دستگاه ميکنن ۱۳- توي کيفشون دنبال تيکه کاغذي که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن. ۱۴- کد رمز رو وارد ميکنن. ۱۵- ۲دقيقه قسمت راهنماي دستگاه رو ميخونن ۱۶- کنسل ميکنن. ۱۷- دوباره کد رمز رو ميزنن. ۱۸- کنسل ميکنن. ۱۹- دوست پسرشون رو صدا ميزنن که کد صحيح رو براشون وارد کنه. ۲۰- مبلغ درخواستي رو ميزنن. ۲۱- دستگاه ارور (خطا) ميده. ۲۲- مبلغ بيشتري رو درخواست ميکنن. ۲۳- دستگاه ارور (خطا) ميده. ۲۴- بيشترين مبلغ ممکن در خواست ميکنن. ۲۵- انگشتاشون رو براي شانس رو هم ميذارن. ۲۶- پول رو ميگيرن. چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
يک روز کارمند پستي که به نامه هايي که آدرس نامعلوم دارند رسيدگي مي کرد متوجه نامه اي شد که روي پاکت آن با خطي لرزان نوشته شده بود نامه اي به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه اين طور نوشته شده بود: اين تمام پولي بود که تا پايان ماه بايد خرج مي کردم. يکشنبه هفته ديگر عيد است و من دو نفر از دوستانم را براي شام دعوت کرده ام، اما بدون آن پول چيزي نمي توانم بخرم. هيچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگيرم . تو اي خداي مهربان تنها اميد من هستي به من کمک کن … کارمند اداره پست خيلي تحت تاثير قرار گرفت و نامه را به ساير همکارانش نشان داد. نتيجه اين شد که همه آنها جيب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاري روي ميز گذاشتند. در پايان نودوشش دلار جمع شد و براي پيرزن فرستادند … همه کارمندان اداره پست از اينکه توانسته بودند کار خوبي انجام دهند خوشحال بودند. عيد به پايان رسيد و چند روزي از اين ماجرا گذشت، تا اين که نامه ديگري از آن پيرزن به اداره پست رسيد که روي آن نوشته شده بود: نامه اي به خدا! همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنين بود : خداي عزيزم، چگونه مي توانم از کاري که برايم انجام دادي تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامي عالي براي دوستانم مهيا کرده و روز خوبي را با هم بگذرانيم. من به آنها گفتم که چه هديه خوبي برايم فرستادي … البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشته اند!!… چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
-اسم هر جک و جونوری رو روی شما نمیگذارند از قبیل آهو ،غزال ، پروانه ، شاپرک و موارد دیگر که اینجا جاش نیست چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
یه دختر خوب بیشتر از 3 ساعت توی حموم نمیمونه چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن و بخور و برای من دعا کن. بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد.
آن مرد گفت: گردوها را می خوری نوش جان، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!
بهلول گفت: مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است. چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه میرفت. هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم. راننده گفت: “نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم” . چرچیل از علاقهی این فرد به خودش خوشحال و ذوقزده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد. راننده با دیدن اسکناس گفت: “گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم اینجا منتظر میمانم!” چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم… آخه من 15 سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!" نظر از یاد نرود!!! توصیه ای از یک داغ دیده:
هیچ وقت به علامت های قرمز و آبی شیر های توالت اعتماد نکن. چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:, :: :: نويسنده : مجتبی
شاید بسیاری از جوانان بگویند، ملانصرالدین دیگه چیه و این قصه ها دیگه قدیمی شده. ولی باید گفت که روایت های ملانصرالدین تنها متعلق به کشور ما و یا مشرق زمین نیست. شاید شخصیت او مربوط به دوران قدیم است ولی پندهای او متعلق به تمام فرهنگ ها و دورانهاست. داستان خویشاوند الاغ برای دیدن بقیه داستان ها به ادامه مطلب بروید.... ادامه مطلب ... آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||
|