خنده ی با چاشنی
 
 
پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:عکس, :: ::  نويسنده : مجتبی

 



دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی



دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

راز های مهم بودن عدد هفت

از اول پیدایش جهان عدد هفت اهمیت زیادی داشته ومردمان باستان به ان توجه خاصی داشتند.

1 -  طواف خانه خدا هفت دور است.

2 - خداوند متعال دنیا را در هفت روز خلق کرد.

3 - حضرت ابراهیم خلیل هفت سنگ بر شیطان زد.

4 -  سعی کوه صفا و کوه مروه در کنار خانه خدا هفت دور است.

 

۵- ایام هفته به هفت روز تقسیم شده است.

6-ستارگان دب اکبر واصغر هفت تا هستند.

 7- قوس و قزح (رنگین کمان) هفت رنگ است.

 8- گاو چاق وگاو لاغر در داستان حضرت یوسف هفت تا بودند.

 9-کلام حضرت مسیح هفت تا بود.

 10- استعداد روحی هفت تا است.

 11- گنا هان کبیره هفت تا است.

 12- نت در کلام موسیقی هفت تا است.

 13- شاخه شمعدانی هفت تا است.

 14-جادو گران یونانی هفت تا بودند.

 15- اسمان هفت طبقه است.

 16- بهشت هفت طبقه است.

 17 جهنم هفت طبقه است.

 18- جهنم هفت در دارد.

 19- هفت سین نوروزی هم هفت تا است.

 20- هفت دختر در روستای دستوران هم که در بالای کوه به شکل سنگ هستند هفت تا هستند.

 21- اصحاب کهف هم هفت تا بودند.(بنا بر قولی)

 22- سنگ ها در بازی هفت سنگ، هفت تا هستند.

 23- هفت خان رستم

اگر شما هم غیر از اینها هفتی را میدانید برایمان بفرستید تا اضافه کنیم.



دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

دریافت آهنگ بیاد ماندنی "مرغ سحر" این بار با صدایی نو...

محسن نامجو

------------------------------------------------------------------------

بیوگرافی محسن نامجو،متن آهنگ و دریافت آهنگ در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...


دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی


 

دکتر علی شریعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسیم کرده است:

١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

۴ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.

شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها!

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می ‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می ‌شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.



دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

به گمانم این نابغه فیزیک را به اندازه کافی بشناسید. اما اینشتین جملات قصاری دارد که دقت به آنها برای جمع و جور کردن کلاف سر در گم زندگی مطمنا نمی‌تواند خالی از لطف باشد.

۱- کنجکاوی‌تان را دنبال کنید:من استعداد به خصوصی ندارم. فقط به شدت کنجکاوم.
درباره چه چیزی کنجکاو هستید؟ دنبال کردن کنجکاوی‌تان راز موفقیت‌تان است.

۲- پشتکار با ارزش است:نه اینکه من خیلی باهوش باشم؛ بلکه با مسایل زمان بیشتری می‌مانم.
تا زمانیکه به هدف‌تان برسید، پشتکار دارید؟ اینشتین می‌خواهد بگوبد، تمام ارزش تمبر پستی به این است که با تمام نیرو به چیزی بچسبد، تا اینکه به مقصدش برسد. مانند تمبر پستی باشید، مسیری را که آغاز کردید به پایان برسانید. به یاد بیاورید که در جایی دیگر اینشتین گفته بود، “من برای ماه ها و سالها فکر می‌کنم و فکر می‌کنم. ۹۹ بار نتیجه اشتباه است. صدمین بار حق با من است.

۳- تخیل قدرتمند است:تخیل همه چیز است. تخیل پیش نمایشی از جذابیت‌های آینده زندگانی است. تخیل با ارزش‌تر از دانش است.
آیا از تخیل‌تان استفاده می‌کنید؟ اینشتین می‌گوید تخیل با ارزش‌تر از دانش است. به یاد بیاورید که توماس ادیسون می‌گفت: “برای ابداع، به یک تخیل خوب و کپه‌ایی از آت و آشغال نیاز دارید.

۴- اشتباه کردن اتفاق بدی نیست: فردی که هرگز اشتباه نکرده، هرگز چیز جدیدی را امتحان نکرده است.
از اینکه اشتباه کردید، نترسید. اشتباه شکست نیست. اشتباهات می‌تواند شما را باهوش‌تر، سریع‌تر و بهتر کنند. در واقع شما زمانی موفق خواهید شد که دو چندان اشتباه کرده باشید.

۵- برای اکنون زندگی کنید: من هرگز به آینده فکر نمی‌کنم – آینده به زودی فرا خواهد رسید.
شما نمی‌توانید فورا آینده را دست خوش تغییرات کنید، بنابراین بسیار مهم است که تمام تلاش‌تان را برای “اکنون” وقف کنید.

۶- انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید: حماقت این است که بارها و بارها کاری یکسان انجام دهید و انتظار نتیجه‌ای متفاوت داشته باشید.
شما نمی‌توانید کاری یکسان را هر روز انجام دهید و انتظار تفاوت در نتایجش داشته باشید. به عبارتی، برای ایجاد تغییر در زندگی بایستی در خودتان تغییراتی ایجاد کنید.

۷- حماقت و نابغگی: “تفاوت بین حماقت و نابغه بودن در این است که نابغه بودن محدودیت‌های خودش را دارد.

۸- یادگیری قوانین و سپس بهتر بازی کردن:شما بایستی قوانین بازی را بیاموزید. و سپس بهتر از هر فرد دیگری بازی می‌کنید.
دو کار است که باید انجامش دهید: ابتدا باید قوانین بازی را که می‌خواهید بازی کنید بیاموزید. درست است، خیلی هیجان انگیز نیست اما حیاتی است. بعدا، شما بهتر از هر فرد دیگری بازی خواهید کرد.

۹- دانش از تجربه می‌آید: اطلاعات، دانش نیست. تنها منبع دانش، تجربه است.
دانش از تجربه می‌آید. شما می‌توانید درباره‌ی کاری بحث کنید، اما بحث کردن فقط درکی فیلسوفانه از آن کار به شما می دهد. شما بایستی در ابتدا آن کار را تجربه کنید تا بدانیدش. چه کنیم؟ تجربه بیاندوزید. وقت‌تان را خیلی بابت اطلاعات نظری صرف نکنید، بروید و کاری انجام دهید تا تجربه‌ایی با ارزش را کسب کنید.

 



دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی
واسه این دوستایی که به کامران میگن کامی و به ابراهیم میگن ابی و کلآ گشادیشون میشه یه اسمو کامل بگن آرزومندم که همسری پاکدامن با نام "کوثر" نصیبشون بشه تا بلکه شاید رستگار شوند و دست از این جهالت بردارند!

یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

اول راهنمایی بودم که مداد تو لیوان آب رفت و فهمیدم شکست نور چیچیه...
ترم اول کارشناسیمم واسه درک شکست عشقی یه چوب کلفت رفت کونم!




یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

 

- هنوز که نکشیدیش پایین...
+ نمیکشم !
- ترس نداره ها...
+ نمیترسم !
- پس آروم باش ، من خوب کارمو بلدم...
+ میدونم !
- پس بده پایین شلوارتو ، میخوام فرو کنم...
+ خجالت میکشم !
- مگه دفه اولته ؟!
+ نه... ، من اون دوربین رو دیدمش...
- اون دوربین حفاظتی اینجاست، کسی فیلمشو نمیبینه...
+ من نمیخوام فیلمم پخش شه !
- اُکی، اصن برو یکی دیگه واست بزنه.

آمپولمو برمیدارم و از کلینیک میرم بیرون!!!

 

 !

 



یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

یادمه اون قدیما هر موقع که باتری وسایل الکترونیکیمون ضعیف و غیر قابل استفاده میشد نمینداختیمش، میذاشتیمش یه گوشه ای و هر وقت باتری ساعت دیواریمون تمام میشد مامانم اینارو جاشون میذاشت.
ولی باتری که قیمت زیادی نداشته! تو هر مغازه ای هم پیدا میشد...
شاید این باتری ضعیفا رو میذاشته که عقربه ها آرومتر حرکت کنن و زمان دیرتر بگذره..
آخه اون موقع ها زندگی قشنگ بوده، لحظه هاش پُر از امید بود و ثانیه هاش ارزش داشت...
حالا سالهای ساله که اون نیستش و من باتری این ساعتو تعویض میکنم.با باتریهای قوی و اُرجینال !



یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی
بگیـر چپ بگیـــر چپ، بیشتر بگیری رد میکنیش..  بگیر ــبگیـ  بگـــ...

پوووووف

خـــــاک تو سرت با اون فرمون گرفتنت ، کـِـشتی به این گـُـندگی رو به گـ ا دادیش !
+با اینکه بار چندمه این فیلم رو میبینمش، بازم  وقتی به این قسمتی که تایتانیک به کوه یخ نزدیک شده رسیدم، امیدوار بودم ردش کنه !
هنوز نسبت به یه سری از واقعیت های تحمیل شده و تغییر ناپذیر زندگیمم همچین امیدواری رو دارم!
اما دیگه بایس قبول کنم این کشتی که من سوارشم ازین کوهی که پیش رومه نمیگذره و کاراکتری که من باشم به گـ ا خواهد رفت !


یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی
ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم
 
 تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم
 
شریعتی.فقر.دکتر علیر شریعتی


یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

از کتاب مبانی مهندسی فشار قوی بخش مربوط به صاعقه رو خوندمش. توضیح داده که موقع برخورد صاعقه به زمین گرادیان پتانسیل زیادی در سطح زمین، از نقطه اصابت به طرف خارج به وجود میاد که اگر پاهای شخصی که تو اون منطقه هست در امتداد خط شعاعی از منبع ولتاژ باز شده باشه، بیشترین اختلاف پتانسیل در پاها ایجاد میشه و با نمودار و دیاگرام نشون داده که زاویه باز بودن پاها با ایجاد صدمات ارتباط مستقیم داره !
همه ی اینارو گفتم که این نتیجه رو بگیریم:
آدمای گشاد بیشتر از دیگرون در معرض خطرات ناشی از اصابت صاعقه اند !



یک شنبه 12 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی
خیلیا با پوزیشن دو نفری 69 تو همبستری‌هاشون آشنان
ولی بعضیا با پوزیشن 169 مأنوس‌ترند
این بعضیا موقع آمیزش با همخوابشون نفر دیگه‌ای تو فکرشونه !


شنبه 11 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

  من گرفتم تو نگیر

زن گرفتم شدم ای دوست به نام تو اسیر                        من گرفتم تو نگیر

  چو اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر                         من گرفتم تو نگیر  

   بود یک روز مرا با رفقا گردش و سیر                               یاد آن روز به خیر          

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر                                من گرفتم تو نگیر

یاد آن روز که آزاد ز غم ها بودم                                     تک و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر                                  من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه ی درد کشان                      بودم از جمع خوشان

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر                  من گرفتم تو نگیر

ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم                            بستر راحت و نرم

زن نگیر ار نه بود خوابگهت لای حصیر                            من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم                               مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر                    من گرفتم تو نگیر

من از آن روز که همسر شده ام خر شده ام                   خر همسر شده ام

می دهد یونجه به من جای پنیر                                  من گرفتم تو نگیر

 



شنبه 11 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

سلام اول باید از خانم های عزیز و مهربون عذز خواهی کنم (به خدا این یه شوخیه) ((من از اون دسته افرادی هستم که به نظرم خانم ها از آقایون خیلی بهترند ))

یه تست طنز که میزان علاقه ی مرد ها رو به همسرشون نشون میده :



ادامه مطلب ...


غروب يك روز باراني زنگ تلفن به صدا در آمد. زن گوشي را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتي خبر تب و لرز شديد دختر كوچكش را به او داد. زن تلفن را قطع كرد و با عجله به سمت پاركينگ دويد، ماشين را روشن كرد و به نزديك ترين داروخانه رفت تا داروهاي دختر كوچكش را بگيرد. وقتي از داروخانه بيرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله اي كه داشته كليد را داخل ماشين جا گذاشته است. زن پريشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت كه حال دخترش هر لحظه بدتر مي شود. او جريان كليد اتومبيل را براي پرستار گفت. پرستار به او گفت كه سعي كند با سنجاق سر در اتوموبيل را باز كند. زن سريع سنجاق سرش را باز كرد، نگاهي به در انداخت و با ناراحتي گفت: ولي من كه بلد نيستم از اين استفاده كنم. هوا داشت تاريك مي شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود نا اميدي زانو زد و گفت: خدايا كمكم كن! در همين لحظه مردي ژوليده با لباسهاي كهنه به سويش آمد. زن يك لحظه با ديدن قيافه مرد ترسيد و با خودش گفت: خداي بزرگ، من از تو كمك خواستم آنوقت اين مرد...! زبان زن از ترس بند آمده بود، مرد به او نزديك شد و گفت: خانم، مشكلي پيش آمده؟ زن جواب داد: بله، دخترم خيلي مريض است و من بايد هرچه سريع تر به خانه برسم ولي كليد را داخل ماشين جا گذاشته ام و نمي توانم درش را باز كنم. مرد از او پرسيد كه آيا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانيه در اتومبيل را باز كرد! زن بار ديگر زانو زد و با صداي بلند گفت: خدايا متشكرم! سپس رو به مرد كرد و گفت: آقا متشكرم، شما مرد شريفي هستيد! مرد سرش را برگرداند و گفت: نه خانم، من مرد شريفي نيستم. من يك دزد اتومبيل بودم و همين امروز از زندان آزاد شده ام!!! خدا براي كمك به زن يك دزد فرستاده بود، آن هم يك دزد حرفه اي! زن آدرس شركتش را به مرد داد و از او خواست كه فرداي آن روز حتما به ديدنش برود... فرداي آن روز وقتي مرد ژوليده وارد دفتر رئيس شركت شد، فكرش را هم نمي كرد كه روزي به عنوان راننده مخصوص در آن شركت بزرگ استخدام شود... هميشه در ذهن داشته باش :وقتي احساس غربت و تنهايي ميکني، يادت باشد که خدا همين نزديکيهاست

پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

صبح اس ام اس داد شماره پامو پرسید.
رفیق با مرام و خوش سلیقه ایه.. چند وقتیم میشد که همدیگه رو ندیده بودیم.حدس میزدم که میخواد واسم کفش بخره و خوشحالم کنه..
حالا که اومد کفش مجلسی هامو که اندازه پاش میشد برداشت و برد دیگه خوشحال نیستم...



پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

از قدیم گفتن :

"پیشنماز که بگوزه پس نماز باید برینه!"

+ پیش نماز ما رید! زود بگید بایستی چیکار کنم من؟!



پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:, :: ::  نويسنده : مجتبی

از خواب بیدار میشه و میبینه خونه تنهاست..
میره سراغ سی دی هاش و اون سی دی  که ته اون کشو هست رو در میاره، میذارتش تو سیستم.
با اون دکمه ی مثبت منفی ریموت ور میره و حواسش به صداست.
دو برگ دستمال کاغذی هم تو دستشه...
باید قبل اینکه کسی بیاد کارشو انجام بده.
دفعه ی قبل زیر دوش حمام این خلوتو پیدا کرده بود.
خوب میدونه که داره خودشو داغون میکنه...

دقایقی بعد..

همونجور که نفساش تند شده و کارش تموم شده اون خیسی رو با دستمال پاک میکنه از صورتش...

+ اون پسره بدجور دلش گریه میخواست.. با اون آهنگ قدیمی سی دیِ گریه کرد و روح خودشو ارضا کرد.



درباره وبلاگ

این وبلاگ گلچینی از مطالب جالب و طنز وبلاگهای دوستان است . اگه شما هم مطلبی جالبی دارید توی قسمت نظرات حتما آدرس وبلاگتونو بدید. در ضمن لطفا از تمام صفحات وبلاگ دیدن فرمایید .
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 72
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

Alternative content